مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
میان شهـرِ غـریـبی که آشـنایی نیست برای ماندنِ مردی غریب، جایی نیست شـبـیه گـیـسوی بیشـانـه در بیـابـانی گره به کار بیافـتد؛ گرهگـشایی نیست نفس نفس زدنش گوشۀ قفس سخت است پرنـدهای که برای پرش هوایی نیست سکـوت، هـمـدمِ فریاد، میشود وقتی که گوشها کَر و در شهر، همصدایی نیست برای درد، زمـانی که نیست درمـانی به غیرِ زهرِ جگرخوارها دوایی نیست دوباره مردِ خدا میرود به بزمِ شراب چرا که دور و برش مردِ باخدایی نیست شـبـیه روضـۀ بـزمِ حـرامِ شـام، ولی مـیانِ تـشتِ طلایی سرِ جـدایی نیست هزار مرتبه شکرِ خـدا در این مجلس عیالِ بیسپری؛ چشمِ بیحیایی نیست هزار شکر خدا را که حرفِ مفتِ «کنیز« و قـیمتـش؛ به لبِ سکۀ طلایی نیست میان حـجـرهاش افـتاد، از نـفـس؛ اما به جسمِ باکـفـنش جای ردّ پایی نیست |